چهار فصل زندگی
وقتی« شکوفه» ای بر شاخه ای می شکفد، وقتی« جوانه» ای بر ساقۀ درختی می روید، نوید« بهار» را می دهد، اصلاً خودش بهار است….
گاهی یک« فصل»، در یک«گل» خلاصه می شود و یک بهار در یک شکوفه می گنجد.
فکر می کنید ما در کدام فصل زندگی به سر می بریم؟ آیا در« رویش بهاری» هستیم؟ یا در « رسیدن تابستانی»؟
در خزان پاییزیم، یا خواب زمستانی؟…..
روزی همچون طراوت بهاری، بر چهرۀ کودکانه عمرمان، شبنم حیات می پاشیم، روزی شاهد« بلوغ زندگی» در تابستان داغ جوانی هستیم، یک روز هم، سستی و ضعف نیرو ها و ریزش برگهای شاداب جوانی، خبر از« پاییز عمر» مان می دهد.
و….. بالاخره یک روز هم« برف پیری» بر ارتفاعات سر و صورتمان می نشیند و چهرۀ زمستانی به ارمغان می آورد.
راستی….. بهارمان چه زود گذشت!……حیف!
نمی دانم اکنون در تابستانی یا پاییز؟ شاید هم در زمستان.
زمان« برداشت»، کی است؟
شکوفه های عمرمان کی میوه خواهد شد؟
کشت های بهاره را کی درو خواهیم کرد؟
آ یا«صیفی جات» زندگیمان رسیده است، یا هنوز کال است؟
نمی دانم چرا این بار، قلم اینگونه می چرخد و این سان می نویسد؟
بگذار به حال و هوای خودش و به سیاق سابق برگردد، آنطوری بهتر و صیمیمی تر است.
وقتی نگاهی به عقب می اندازیم و روز ها و سالهای گذشته را محاسبه می کنیم، در عین حال که سالیان درازی است، ولی گویا همین دیروز بود که کودک بودیم، مدرسه می رفتیم، مشق می نوشتیم، امتحان می دادیم و کارنامه می گرفتیم. گویا همین دیروز بود که روز های عید، لباس نو می پوشیدیم و« عیدی» می گرفتیم و قلک خود را پر می کردیم.
عجب!….. چه زود گذشت!
زود که نه، مثلاً بیست سال، سی سال، یا کمتر و بیشتر است، ولی چنان غرق زندگی بودیم که « گذشت عمر» را ندیدیم.
بهار و پاییز زندگیمان هم همینطور است.
گویا دیروز بود که صبح بیدار شدیم، دیدیم برف، همه جا را سفید پوش کرده است.
گویا دیروز بود که« سال تحویل» را در کنار بستگان و پای رادیو یا تلویزیون گذراندیم.
روز های باقی ماندۀ سال هم به همین سرعت خواهد گذشت و باز سالی نو و روزی نو و نوروزی نو، ولی ما…؟ همان کهنۀ دیروز ، همان تغییر نیافته و تحول نپذیرفتۀ پارسال…..
ای دریغ!
می گویی:« خوب ، چه کنیم؟»
می گویم:
آیا نمی شود چهار فصل زندگیمان، پر بار و با نشاط باشد؟
نمی شود زمستانمان هم« بهار» باشد؟
اشکال کار در اینجاست که« برزگر» خوبی نیستیم و نمی دانیم« نهال وجود» خود را چگونه آبیاری کنیم و برویانیم، تا همیشه سبز بماند و میوه دهد، زمستان هم خرّم و با طراوات باشد، اگر باغبانی می دانستیم، اینقدر زود پژمرده نمی شدیم……
خیلی ها پس از مرگشان هم زنده اند و میوه و ثمر می دهند.
برای آنان، زمستان هم« بهار» است…..خوشا به حالشان!
( برگرفته از کتاب همدلی تا همراهی)