ضرورت وجود امام زمان (عج)
28 آذر 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین
علّتها و فلسفه هايي که براي ضرورت و لزوم وجود پيامبر گفته اند، همان علّتها براي ضرورت وجود جانشين و وصيّ پيغمبر نيز صادق است که پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد تا مردم به جانشين پيغمبر در شؤون مختلف زندگي خود مراجعه کنند، همانگونه که به پيغمبر مراجعه ميکردند، پس بر خداوند متعال واجب است که او را نصب فرمايد و بر مردم نيز واجب است آن امام را بشناسند؛ زيرا که پيروي کردن بدون معرفت و شناخت امکان ندارد.
اگر کسي اشکال کند که:
در جواب ميگويم: اين اشکال به چند جهت نادرست است:
اوّل: پيغمبرصلي الله عليه وآله قواعد را به طور کلّي بيان فرموده و دستورات دين را به مقدار مورد نياز عموم در آن زمان تشريح کرده است، و اين مطلب براي کساني که به احاديث پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله مراجعه کنند واضح است. بنابراين احتياج مردم با آن مقدار از بيان برطرف نشده، بلکه پارهاي از مسائل حتي بر علما و دانشمندان بزرگ پوشيده ميماند - تا چه رسد به ديگران - پس افراد بشر از وجود امام و پيشواي معصوم ناگزير هستند تا به او مراجعه کنند و مطالب مورد نياز خويش را از او بياموزند.
البته ترديدي نيست که پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله تمام احکام و علوم را به وصيّ خود سپرده که پس از آن حضرت علی عليه السلام، رهبري مردم را - از طرف خداوند - به عهده داشته است، و هر امامي به امام بعد از خودش سپرده تا اينکه نوبت به امام زمان ما - عجّل اللَّه فرجه الشريف - رسيده است. باري، امامان عليهم السلام احکام الهي را که از پيغمبر گرفته اند براي مردم بيان ميکنند و آنان را با مباني و مفاهيم دين مقدس آشنا ميسازند.
همچنين ترديدي نيست که آن بيانگرِ احکام دين اگر معصوم نباشد، مردم به گفته هاي او اطمينان و اعتماد نخواهند کرد و هدف از برگزيدن او تحقّق نخواهد يافت.
دوم: افراد انسان به خاطر وضع طبيعي که دارند و با توجّه به هواها و خواسته هاي نفسانيشان، در نزاع و کشمکش و اختلاف واقع ميشوند، اين معني را با وجدان احساس نموده و با چشم ميبينيم، لذا مقتضاي لطف خداوند است که براي از ميان رفتن هر گونه نزاع و اختلاف، شخصي را تعيين نمايد که حقايق و واقعيتها را کاملاً بداند، تا در هر زمان مردم به چنين شخصي رجوع کنند و در نزاعها و مرافعه ها از او کمک بگيرند، و در نتيجه حقّ به حقدار برسد و عدالت الهي در ميان مردم گسترش يابد. و آن شخص که خداوند او را براي رفع اختلاف و نزاع برگزيده، همان «امام» است که مردم وظيفه دارند از او پيروي کنند و در شؤون مختلف خود به او مراجعه و بر او اعتماد نمايند.
اگر اشکال کنيد که امامان ماعليهم السلام در زمان حضورشان جز بر مبناي قواعد ظاهري حکم نميکردند، و به عبارت ديگر: آنان روي قواعدي که علما در زمان غيبتشان حکم ميکنند حکم ميکردند. پس چگونه ادعا ميشود که مقتضاي لطف الهي تعيين و نصب امام است تا بر مبناي حقّ و واقعيتها حکم کند؟
ميگويم: اين روش به خاطر مانعي بود که از ناحيه مردم وجود داشت، چنانکه مانع ظهور امام نيز از طرف مردم است. پس در اين صورت هيچگونه اعتراضي بر آنان وارد نيست و به هيچ وجه نبايد خيال کرد که اين امر با لطف الهي متناقض است. دليل بر اين مدعي رواياتي است که از خود ايشان وارد شده و تصريح ميکند که چنانچه رياست و خلافت به طور کامل به آنان واگذار ميشد و در تصرّفات، دستشان باز مي بود، به حکم آل داوود حکم ميکردند و احکام واقعي را براي مردم آشکار ميساختند. از جمله روايتي است که در اصول کافي از ابوعبيده حذّاء آمده است که حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام فرمود: اي ابوعبيده! هر گاه قائم آل محمدعليهم السلام بپاخيزد، به حکم داوود و سليمان عليهما السلام حکم ميکند و از بيّنه و شاهد نخواهد پرسيد. [1] .
و در همان کتاب [2] در خبر صحيح از ابان منقول است که گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام شنيدم که ميفرمود: دنيا تمام نخواهد شد تا اينکه مردي از تبار من ظهور نمايد که به حکم آل داوود حکومت کند و از بيّنه و شاهد نپرسد، به هر موجودي حقّش را ميدهد.
و نيز در همان کتاب به سندي صحيح از عمّار ساباطي آمده است که گفت: به حضرت امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: اگر حکومت به دست شما رسد چگونه حکم خواهيد کرد؟ فرمود: به حکم الهي و به حکم داوود؛ پس هر گاه بر ما قضيّهاي پيش بيايد که حکم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القاء خواهد کرد. [3] .
و نيز به سند خود از جُعَيد همداني از حضرت علي بن الحسين عليهما السلام روايت کرده است که گفت: از آن حضرت پرسيدم: روي چه مبنايي حکم ميفرماييد؟ فرمود: به حکم آل داوود؛ و اگر کاري بر ما دشوار گردد، روح القدس برايمان خواهد آورد. [4] .
سوم: اگر فرض کنيم تمام علما و دانشمندان به تمام احکام عمل کنند، باز هم وجود ايشان ما را از وجود امام بي نياز نميسازد، زيرا که آنان از سهو و اشتباه معصوم نيستند. پس در هر زمان ناگزير از وجود شخص معصومي که از خطا و اشتباه محفوظ باشد هستيم. تا مرجع و پناه مردم بوده، حقايق احکام را برايشان بيان فرمايد. و آن شخص معصوم هيچ کس جز امام نيست.
در اينجا اگر کسي بگويد: نبودن امام با بودنش در حالي که از ديدگان مردم پنهان و غايب باشد چه فرق ميکند؟ ميگويم اوّلاً: نظر به اينکه مانع ظهور و آشکار بودن آن حضرت، ناشي از خود مردم است، اين مطلب منافاتي با لطف خداوند ندارد. و دليل نميشود بر اينکه احتياجي به وجود آن حضرت عليه السلام نيست، بلکه بر مردم واجب است که موانع ظهور را برطرف سازند تا از نور مقدّسش بهرهمند شوند و از انواع علوم و معارفش استفاده کنند.
ثانياً: غيبت آن حضرت در همه زمانها و از همه انسانهاي مؤمن نيست، بلکه براي بسياري از بزرگان مؤمنين اتفاق افتاده است که به خدمت حضرتش شرفياب شده و به محضر مقدّسش راه يافتهاند. جريانات آنان در کتابهاي علماي بزرگوار ما ضبط است، و بيان آنها فعلاً از بحث ما خارج است. و حکايات به خاطر اينکه به طور متواتر نقل شده براي ما موجب يقين است.
ثالثاً: منافع وجود مبارک آن حضرت منحصر در بيان علوم نيست، بلکه همه آنچه از مبدأ و سرچشمه فيض الهي به مخلوقات ميرسد.
________________________________________
[1] اصول کافي: 397:2.
[2] اصول کافي: 397:2.
[3] اصول کافي: 248:2.
[4] اصول کافي: 249:2.