اللهم عجل لولیک الفرج
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پیام تبریک به منتخب مردم شریف شهرستان های نایین و خوروبیابانک در انتخابات دوره دهم مجلس شورای اسلامی

09 اسفند 1394 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای عباسعلی پوربافرانی

سلام علیکم

تاریخ غرور آفرین انقلاب اسلامی ایران بار دیگر ورق خورد، ملتّی بزرگ و حماسه ساز با عزمی راسخ و استوار انتخابات شکوهمندی را برای انتخاب نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری برگزار کرد که علاوه بر چشم حیرت جهانیان و نگاه همراه با تحسین دوست و دشمن در هر گوشه جهان نسبت به این همه بزرگی و عظمت، انتخاباتی آرام و قانونمند و با صلابت که بدون کوچکنرین بی نظمی و تنشی در کشوری پهناور، با وجود همه تنوّع های قومی و نژادی ، صرفا به اتکاء اندیشه خدایی و روح معنوی این ملت شهید پرور وانقلابی تحت رهبری مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی) و مجموعه دست اندر کاران نظام مقدّس جمهوری اسلامی بر گزار و گام استوار دیگری برای توسعه و پیشرفت و آبادانی کشور برداشته شد .

ضمن عرض تبریک خدمت جنابعالی بعنوان منتخب مردم شریف شهرستان های نایین و خوروبیابانک در انتخابات دوره دهم مجلس شورای اسلامی، امیدواریم گام های بزرگی را برای رفع محرومّیت ها و پیشبرد اهداف اقتصادی و فرهنگی و سیاسی دو شهرستان تاریخی و ولایتمدار نایین و خوروبیابانک بردارید، بی تردید خدمتگزاری به مردم شهید پرور این دو سامان فرصت مغتنمی است که با نگاه مدبرانه، هم مشمول لطف حق تعالی قرار گیرید و هم اسباب رضایت خاطر آحاد مردم عزیز را فراهم سازید که آنچه باعث سرافرازی و سربلندی است خرسندی مخلوق و خشنودی خالق است.

شایسته است از کلیه مجموعه عوامل ستادی و اجرایی در راستاری هر چه بهتر برگزار شدن انتخابات اخیر که از هیچ کوششی دریغ نورزیدند، تقدیر و سپاس داشته باشم و با آرزوی سلامت و توفیق همه این عزیزان بتوانیم با راهکارها و راهبرد ها و اهداف زیربنایی و سازنده ای که نماینده شریف ما درمجلس دهم خواهند داشت، برای فرزندان فردای این شهرستان ها، دنیای تازه تر و با نشاط تری را ایحاد کنیم. انشاآلله

حوزه علمیه خواهران فاطمه الزهرا (س) نایین

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

جملات تأمل برانگیز درباره کتاب

23 دی 1394 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

اگر قفل درب کتابخانه ای را زنگ زده دیدید،روغن کاریِ زنگار فکریِ کتاب خوانها را،در برنامه خود بگذارید.

خوشبخت،کسی است که به یکی از دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

شب یلدا

01 دی 1394 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

تسلیت به همکار ...

24 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

	مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نایین

همکار گرامی سرکار خانم رحیمی

با کمال تاسف و تألم درگذشت مادر بزرگ گرامیتان را به شما و خانواده محترم تسلیت عرض نموده، برای آن مرحومه طلب آمرزش الهی و برای بازماندگان صبر جمیل از خداوند منان مسئلت داریم.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

هشت حکمت آموزنده

03 تیر 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

اي جان فرزند هزار حکمت آموختم که از آن چهارصد حکمت انتخاب کردم
و از چهارصد ، هشت حکمت برگزيدم
که جامع جميع کمالات است :

دو چيز را هيچوقت فراموش مکن:
1) خدار را
2) مرگ را

دو چيز را هميشه فراموش کن
1) به کسي خوبي کردي
2) کسي به تو بدي کرد

و اما چهار حکمت ديگر
1)در مجلسي وارد شدي زبان نگه دار
2) در سفره اي حاضر شدي شکم نگه دار
3) در خانه اي وارد شدي چشم نگه دار
4) در نماز ايستاده اي دل نگه دار


شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

ذهن و دل

21 خرداد 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

روزی گدائی به دیدن درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملی در میان چادری زیبا که طنابهایش به گل میخهای طلایی گره خورده اند,نشسته است.گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید :این چه وضعی است؟درویش محترم، من تعریفهای زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما ,کاملا سر خورده شدم.
درویش خنده ای کرد و گفت:من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا راه افتاد .او حتی درنگ هم نکرد تا دمپائی هایش را به پا کند!
بعد از مدت کوتاهی ,گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت:من کاسه ی گدائیم را در چادر تو جا گذاشتم ,من بدون کاسه ی گدائیم چه کنم؟لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.
صوفی خندید و گفت :دوست من,گل میخهای طلایی چادر من در زمین فرو رفته اند,نه در دل من,اما کاسه ی گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند!
در دنیابودن وابستگی نیست. وابستگی,حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید می شود ،این را وارستگی می گویند !

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

پسرک و پروانه

20 خرداد 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

کاش می دانستی تو حلقه ای از تدبیر خدا را شکستی؛ خدا تقلا را برای پیله قرار داد تا به وسیله آن مایعی از بدنش ترشح کند تا پس از خروج از پیله به او امکان پرواز بدهد.
پروانه تقلا می کرد. پروانه نه، پیله، می خواست تا پروانه بشود. و از آن دوردست ها می آمد پسری. پسرک رسید.
پیله تکانی خورد، پسرک کنار پیله نشست. پیله تقلا می کرد. پسرک دلش سوخت؛ ساعت ها گذشت. پسرک نشسته بود و پیله رنج آزادی بر جان می خرید. پسرک خسته شد، پیله هم. پسرک  می خواست ببیند پرواز پروانه را و پیله نمی دانست در ذهن پسرک چه می گذرد. پسرک قیچی کوچکی را در آورد و سوراخی در ته پیله ایجاد کرد و می خندید برای تماشا، برای پروانه. پیله آهسته سر خورد، از پیله در آمد، و حالا پروانه شد؛ اما یارای پروازش نبود. جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بود. پسرک چشم به بال پروانه داشت و پروانه در حسرت پرواز تقلا می کرد. پسرک انتظار داشت پروانه بپرد ولی نمی دانست که پروانه باید تا آخر عمرش روی زمین بخزد.
پسرک نمی دانست چرا؟ پروانه را در دست هایش گرفت؛ اما پروانه دیگر پروانه نبود. پروانه حالا چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش می دانستی تو حلقه ای از تدبیر خدا را شکستی؛ خدا تقلا را برای پیله قرار داد تا به وسیله آن مایعی از بدنش ترشح کند تا پس از خروج از پیله به او امکان پرواز بدهد.
پسر برای جهالتش گریست. آنقدر گریست تا عارف شد. دیگر پسرک می دانست:
که سختی هایش برای اینست که او پروانه شدن و پرواز کردن را بیاموزد.

“وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (بقره155)
(حسن رضایی)

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

امیدوارم روزتان تکه ای از کیک باشد؟!

09 اردیبهشت 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

گاهي اوقات از خودمان مي پرسيم:
انجام چه كاري باعث شده كه شايسته داشتن چنين شرايطي شوم.
چرا خدا اجازه مي دهد اين طور چيزهايي براي من اتفاق بيافتد؟
در اين مورد تعبيري را ببينيد…
دختري به مادرش مي گويد چطور همه چيز براي او اشتباه پيش مي رود؟ شايد او در امتحان رياضي رد شده !
در همين احوال نامزدش هم او را رها كرده… به خاطر بهترين دوستش
در اوقاتي چنين غمناك يك مادر خوب دقيقاً مي داند چه چيز دخترش را دلخوش مي كند…  :”من يه كيك خوشمزه درست مي كنم“
مادر دخترش را در آغوش مي كشد و او را به آشپزخانه مي برد در حاليكه دختر تلاش مي كند لبخند بزند.
در حاليكه مادر وسايل و مواد لازم را آماده مي كند، ودخترش مقابل او نشسته. مادر مي پرسد:
عزيزم يه تكه كيك مي خواي؟
: آره مامان! تو كه حتماً ميدوني من چقدر كيك دوست دارم!
بسيار خوب، مقداري از روغن كيك بخور.
دختر با تعجب جواب ميده :چي؟ نه ابداً !
نظرت در مورد خوردن دو تا تخم مرغ خام چيه؟
در مقابل اين حرف مادر دختر جواب ميده: شوخي مي كنين؟
:يه كم آرد؟   
: نه مامان مريض ميشم!
مادر جواب داد:
همه اينا نپخته هستن و طعم بدي دارن اما اگه اونا رو با هم استفاده كني، اونا يه كيك خوشمزه رو درست مي كنن.
خدا هم همين طور عمل مي كند، هنگامي كه ما از خودمان مي پرسيم چرا او ما را در چنين شرايط سختي قرار داده، در حقيقت ما نمي فهميم تمام اين وقايع كي، كجا و چه چيزي را به ما مي بخشد.
فقط او مي داند و او هم نخواهد گذاشت كه ما شكست بخوريم.
نيازي نيست ما در عوامل و موقعيتهايي كه هنوز خامند فرو برويم.
به خدا اعتماد كنيم
و
چيزهاي فوق العاده اي را كه به سوي ما مي آيند، ببينيم.
خدا ما را خيلي دوست دارد…
او هر بهار گل ها را براي ما مي فرستد
…او هر صبح طلوع خورشيد را مي سازد
… و هروقت شما نياز به حرف زدن داشتيد
او براي شنيدن آنجاست  
او مي تواند در هر جايي از جهان زندگي كند
اما او قلب تو را براي زندگي انتخاب كرده…
اميدوارم روزتان تكه ای از كيك باشد

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

تأکید بر مکتب اهل بیت (ع) در زیارت جامعه امام هادی(ع)

28 فروردین 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

وجاهدتم فی الله حق جهاده حتی اعلنتم دعوته و بینتم فرائضه وأقمتم حدوده و نشرتم شرائع أحکامه و سننتم سنته …   و فصل الخطاب عندکم و آیات الله لدیکم و عزائمه فیکم و نوره و برهانه عندکم و امره إلیکم.

(شهادت می دهم) که شما آنگونه که سزاوار بود جهاد کردید، تا آنجا که دعوت خداوند را آشکار نمودید، احکام الهی را روشن ساخته، حدود الهی را اقامه کردید،شریعت الهی را نشر دادید و سنتهای خداوندی را استوار نمودید… فصل الخطاب و آیات الهی نزد شماست، استوانه های خداوند در میان شماست، چنان که نور و برهان خداوند هم نزد شماست و امر خداوند به شما واگذار شده. بدین ترتیب از دید امام، معارف حق الهی را تنها در مکتب اهل بیت و پیامبر (علیهم السلام) می توان یاد گرفت. در این صورت تنها کسانی بر حقند که پیروی از مکتب و تعلیمات این خاندان پاک کرده باشند و گرنه مارق و از جاده حق کنار افتاده اند؛ فالراغب عنکم مارق واللازم لکم لا حق.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

او شما را با دست خود نگه داشته است

26 فروردین 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود.
او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه
بالا برود.
شب بلندی های کوه را تماماً در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود. و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.
همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد، و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد.
در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید.
و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت.
همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد.
اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است.
ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد.
بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود.
و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد:
” خدایا کمکم کن”
ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:
” از من چه می خواهی؟ “
ای خدا نجاتم بده!
- واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
- اگر باور داری، طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن!
… یک لحظه سکوت… و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.
بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.
او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!
و شما؟
چه قدر به طنابتان وابسته اید؟
آیا حاضرید آن را رها کنید؟
در مورد خداوند هرگز یک چیز را فراموش نکنید.
هرگز نباید بگویید او شما را فراموش کرده.
یا تنها گذاشته است.
هرگز فکر نکنید که او مراقب شما نیست.
به یاد داشته باشید که او همواره شما را  با دست خود نگه داشته است.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

شمع امید

16 فروردین 1391 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

چهار شمع به آرامی می‌سوختند و با هم گفتگو می‌کردند.
محيط به قدری آرام بود که گفتگوی شمع‌ها شنيده می‌شد.
اولين شمع می‌گفت: من «دوستی» هستم اما هيچکس نمی‌تواند مرا شعله‌ور نگاه دارد و من ناگزير خاموش خواهم شد.
شمع دوستی کم نورتر و کم نورتر شد و خاموش گشت.

شمع دوم می‌گفت: من «ايمان» هستم اما اغلب سست می‌گردم و خيلی پايدار نيستم.
در همين زمان نسيمی آرام وزيدن گرفت و او را خاموش کرد.

شمع سوم با اندوه شروع به صحبت کرد:
من «عشق» هستم ولی قدرت آن را ندارم که روشن بمانم. مردم مرا کنار می‌گذارند و اهميت مرا درک نمی‌کنند.
آنها حتی فراموش می‌کنند که به نزديکان خود عشق بورزند!
و بی درنگ از سوختن باز ايستاد.

در همين لحظه کودکی  وارد اتاق شد. چشمش به شمع‌های خاموش افتاد و گفت: شما چرا نمی‌سوزيد! مگر قرار نبود تا انتها روشن بمانيد؟
و ناگهان به گريه افتاد.

با گريه کودک شمع چهارم شروع به صحبت کرد و گفت:
نگران نباش! تا زمانی که شعله من خاموش نگردد شمع‌های ديگر را روشن خواهم کرد.
” من اميد هستم. “
کودک، با چشم‌هائی که از شادی می‌درخشيدند، شمع اميد را در دست گرفت و دوستی، ايمان و عشق را شعله‌ور ساخت.

شمع ”اميد“ زندگی شما هرگز خاموش نگردد تا هميشه آکنده از ”دوستی، ايمان و عشق“ باشيد.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

امروز ایمان بیاور

23 اسفند 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

پرنده ای به رسالت مبعوث شد
خداوند گفت : ”ديگر پيامبری نخواهم فرستاد، از آن گونه كه شما انتظار داريد“
اما جهان ديگر بی پيامبر نخواهد ماند
و آن گاه پرنده اي را به رسالت مبعوث كرد. پرنده آوازی خواند كه در هر نغمه اش خدا بود. عده ای به او گرويدند و ايمان آوردند
و خدا گفت ”اگر بدانيد، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد“

خداوند رسولی از آسمان فرستاد، باران نام او بود
همين كه باران، باريدن گرفت، آنان كه اشك را ميشناختند، رسالت او را دريافتند، پس بی درنگ توبه كردند و روح شان را زير بارش بی دريغ خدا شستند.
خدا گفت: ”اگر بدانيد با رسول باران هم می توان به پاكی رسيد“

خداوند پيغامبر باد را فرستاد، تا روزی بيم دهد و روزی بشارت.
پس باد
روزی توفان شد
و روزی نسيم
و آنان كه پيام او را فهميدند روزی در خوف و روزی در رجا زيستند

خدا گلی را از خاك برانگيخت
تا معاد را معنا كند
و گل چنان از رستخيز گفت كه از آن پس هر مومنی كه گلی را ديد، رستاخيز را به ياد آورد.
خدا گفت:“اگر بفهميد تنها با گلی قيامت خواهد شد“

خداوند يكی از هزار نامش را به دريا گفت
دريا بی درنگ قيام كرد
و سپس چنان به سجده افتاد
كه هيچ از هزار موج  او باقی نماند

خدا گفت: ”آن كه به پيغمبر آب ها اقتدا كند  به بهشت خواهد رفت“
و به ياد دارم
كه فرشته ای به من گفت: ”جهان آكنده از فرستاده و پيغمبر و مرسل است”

اما هميشه كافری هست تا باران را انكار كند
و با گل بجنگد
تا پرنده را دروغگو بخواند
و باد را مجنون و دريا را ساحر .

اما “ هم امروز ايمان بياور
كه پيغمبر آب و رسول باران و
فرستاده باد برای ايمان آوردن تو كافی است“

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

درس عبرت

20 اسفند 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.

در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.
پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جورواجوری را که برایم ساخته‌اند،‌ نشنیده‌ای؟ حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم. امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!”
پیرزن که به خاطر این خوش‌اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید،‌ از جا پرید و با خوش‌حالی گفت‌: “الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.

… و مرگ او درس عبرتی شد برای آن‌ها که زیادی تعارف می‌کنند!

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

راز خوشبختی مرد فقیر

16 اسفند 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد و هشت‌ سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت.
در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد!
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت : روز شما به ‌خیر.
مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام !
پس مرد فاضل گفت: خداوند تو را خوشبخت کند !
مرد فقیر پاسخ داد: هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام !!!
تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: همیشه خوشحال باشید…
مرد فقیر پاسخ داد: هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام !!!
مرد فاضل گفت: هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید.
مرد فقیر گفت: با خوشحالی این‌کار را می‌کنم.
تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم.
اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام…
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام
زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم.
سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند…
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام
زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من، زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند است …
سعادتمند کسی است که به مشکلات زندگی بخندد.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

تو هم جای خودت را داری...

30 بهمن 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

مردي تاجر در حياط  قصرش انواع مختلف درختان و گياهان و گلها را کاشته
و باغ بسيار زيبايي را به وجود آورده بود.
هر روز بزرگترين سرگرمي و تفريح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گياهان آن بود.
تا اين که يک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولين فرصت به ديدن باغش رفت.
اما با ديدن آنجا، سر جايش خشکش زد…
تمام درختان و گياهان در حال خشک شدن بودند ،
رو به درخت صنوبر که پيش از اين بسيار سر سبز بود، کرد و از او پرسيد که چه اتفاقي افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سيب نگاه مي کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمي توانم مثل او چنين ميوه هايي زيبايي بار بياورم و با اين فکر چنان احساس نارحتي کردم که شروع به خشک شدن کردم…
مرد بازرگان به نزديک درخت سيب رفت، اما او نيز خشک شده بود…!
علت را پرسيد و درخت سيب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوي خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنين بوي خوشي از خود متصاعد نخواهم کرد و با اين فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجايي که بوته ي يک گل سرخ نيز خشک شده بود علت آن پرسيده شد، او چنين پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاييز نمي توانم گل بدهم. پس از خودم نا اميد شدم و آهي بلند کشيدم. همين که اين فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ي گردش خود در باغ متوجه گل بسيار زيبايي شد که در گوشه اي از باغ روييده بود.
علت شادابي اش را جويا شد. گل چنين پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزي خود را حفظ مي کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بويي گل سرخ نيز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که اين قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و اين باغ به اين زيبايي را پرورش داده است مي خواست چيزي ديگري جاي من پرورش دهد، حتماً اين کار را مي کرد. بنابراين اگر او مرا پرورش داده است، حتماً مي خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصميم گرفتم تا آنجا که مي توانم زيباترين موجود باشم…
دنيا آنقدر وسيع هست که براي همه مخلوقات جايي باشد
پس به جاي آنکه جاي کسي را بگيريم تلاش کنيم جاي واقعي خود را بيابيم‏.

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

دانستنی ها

22 آذر 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

آیا می دانید مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بیند!
آیا می دانید زنبور از بوی عرق بدش می آید و به کسی که بدنش بو بدهد یا عطر زده باشد حمله می کند!
آیا می دانید خوردن یک سیب اول صبح، بیشتر از قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی می شود!
آیا می دانید برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک عدد سیب قرار دهید!

ادامه »

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

بنده من تو را دوست دارم

08 آذر 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

تو را دوست دارم
خدا: بنده من! نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا! خسته ام، نمی توانم.
بنده من! دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
خدایا! خسته ام، برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
بنده من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.
خدایا! سه رکعت زیاد است.
بنده من! فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.
خدایا! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
بنده من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو :یا الله.
خدایا! من در رختخواب هستم. اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد.
بنده من! همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو: یا الله.
خدایا! هوا سرد است. نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.
بنده من! در دلت بگو یا الله! ما نماز شب برایت حساب می کنیم.
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد …
ملائکه من! ببینید من آن قدر ساده گرفته ام، اما او خوابیده است.
چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده.
خداوندا! دوبار او را بیدار کردیم، اما باز خوابید.
ملائکه من! در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.
پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
اذان صبح را می گویند. هنگام طلوع آفتاب است! ای بنده من، بیدار شو نماز صبحت قضا می شود. خورشید از مشرق سر بر می آورد.
ملائکه: خداوندا! نمی خواهی با او قهر کنی؟
او جز من کسی را ندارد … شاید توبه کرد.
بنده من! تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری.
” خداوند از توبه بنده اش بیش از عقیمی که صاحب فرزند شود و گم کرده ای که گم شده اش را پیدا کند خوشحال می شود.”
صبح صادق / شماره 519


شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

سال جهاد اقتصادی

28 مهر 1390 توسط مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین

مقام معظم رهبری سال 1390 را سال « جهاد اقتصادی» نامیدند. این تعبیر از دو واژۀ « جهاد و اقتصاد» تشکیل شده است. این اصطلاح برای اولین بار توسط رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ابداع و وارد اصطلاحات دانش اقتصادی شد. واژۀ« جهاد» از ریشه« ج-ه-د» به معنی کوشش، مبارزه و فعالیت است. این کوشش و مبارزه می تواند درعرصه های گوناگونی صورت گیرد؛ از جمله

ادامه »

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

۩ مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)نائین ۩
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            
۩ مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)نائین ۩
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
۩ مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)نائین ۩
۩ مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)نائین ۩
  • همه
  • اندیشه ای در قرآن
  • مناسبت ها
  • گوناگون
  • طلبه
  • خانواده
  • امام زمان (علیه السلام )
  • سیاسی
  • اخبار حوزه
  • مسافر ملکوت
  • شهید و شهادت
  • جایگاه علمی زنان مسلمان در علوم و معارف دینی
۩ مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)نائین ۩
۩ مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)نائین ۩

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کد مداحی و آهنگ مذهبی

مدرسه علمیه فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) نایین

مدرسه علمیه فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) نایین

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس