مسافر ملکوت: قسمت دوم
ــ معرفت اجمالى و طرح كلىّ سلوك إلى اللّه
بسم الله الرحمن الرحيم و صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرينَ، وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَى اعْدائِهِمْ أجْمَعينَ.
وَ بَعْدُ قَالَ اللهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ: سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِى الْآفَاقِ وَ فِى أنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهيدٌأَلا إِنَّهُمْ فِى مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ مُحِيطٌ ؛ آيه 53 و 54 سوره فصّلت: بزودى نشانههاى خود را در آفاق (آسمانها و زمين و طبيعت) و در وجود خودشان به آنان نشان دهيم تا بر ايشان روشن شود كه او حق است و بس، آيا همين كافى نيست كه پروردگارت بر هر چيز شاهد و حاضر است. هان كه ايشان نسبت به ديدار پروردگارشان در شكاند، آگاه باشيد كه او به هر چيز احاطه دارد.
بشر مادّى در ظلمت مادّيّت زندگى مىكند، و در درياى بيكران شهوات و كثرات غوطه مىزند، هر آن، موجى از وابستگىهاى مادّى او را به طرفى پرتاب مىكند، هنوز از صدمات آن موج به حال نيامده موجى سهمگينتر (كه از علاقه به مال و ثروت و زن و فرزند سرچشمه مىگيرد) او را در قعر امواج خروشان اين درياى هولناك فرو مىبرد.
در اين ميان فقط گاهگاهى يك نسيم جانبخش و روح افزايى به نام جذبه او را نوازش مىدهد و چنين مىيابد كه اين نسيم مهرانگيز او را به جانبى مىكشد، اين نسيم متمادى نبوده گاه و بىگاه مىوزد.
وَ انَّ لِرَبِّكُمْ فِى ايّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ ألاّ فَتَعَرَّضُوا لَهَا وَ لا تُعْرِضُوا عَنْهَا [بدانيد و آگاه باشيد كه پروردگارتان را در ايّام روزگار شما نسيمهائى است، هان بكوشيد كه خود را در معرض آنها قرار دهيد و از آنها روى نگردانيد].
در اين موقع سالك الی الله، جانى گرفته و از تأثير همان جذبه الهيّه تصميم مىگيرد كه از عالم دنیا عبور كند و به هر ترتيب كه ميسور است بار سفر بربندد و از اين غوغاى پردغدغه خود را خلاص كند. اين سفر را در عرف و اصطلاح عرفاء «سير و سلوك» نامند.
سلوك، يعنى پيمودن راه، و سير، يعنى تماشاى آثار و خصوصيّات منازل و مراحل در بين راه.
زاد و توشه اين سفر روحانى مجاهده و رياضت نفسانى است، زيرا قطع علائق مادّه بسيار دشوار است، بنابراين اندك اندك رشتههاى علقه عالم دنیا را پاره نموده و از این عالم سفر مىنمايد.
هنوز از خستگى راه نياسوده وارد عالم برزخ مىگردد. در اينجا به خوبى مشاهده مىكند كه موجودات خياليّه نفسانيّه مانع از سفر او مىشوند و آرامش او را مىگيرند، و چون سالك، ساعتى بخواهد در ذكر خدا بيارمد ناگهان چون سيل بر او هجوم آورده و قصد هلاك او را مىكنند.
جـان همه روز از لگدكـوب خيــال وز زيـان و سـود و از بيـم زوال
نى صفا مىماندش نى لطف و فرّ نى به سوى آسمان راه سفر
مسافر راه خدا، از اين دشمنان نمىهراسد، دامن همّت بر ميان مىبندد و به يارى آن نغمه قدسيّه راه مقصد را در پيش مىگيرد و از عالم خيالات كه او را «برزخ» نامند خارج مىگردد. ولى سالك بايد بسيار بيدار و هوشيار باشد كه در زواياى خانه دل چيزى از اين خيالات به جاى نمانده باشد، زيرا دأب اين موجودات خياليّه، اينست كه در موقع بيرون كردن آنها، خود را در زواياى مخفيّه دل پنهان مىكنند، به طورى كه سالك فريب خورده گمان مىكند از شرّ آنها خلاص شده و از بقاياى عالم برزخ چيزى با خود همراه ندارد، ولى آن هنگام كه مسافر به چشمه حيات راه يافته و مىخواهد از عيون حكمت سيراب گردد ناگهان بر او تاخته و با تيغ قهر و جفا، كارش را مىسازند.
مثل اين سالك مثل كسى است كه در حوض خانه خود آبى وارد ساخته است و مدّتى به آن دست نزده تا تمام آلودگىها و كثافات آن ته نشين شده آب صافى در حوض نمودار و گمان مىكند اين صفا و پاكى پايدار و هميشه است، ولى به محض آنكه بخواهد در حوض فرو رود يا چيزى را در حوض بشويد ناگهان تمام آن كثافات، آب صاف را آلوده نموده لكّههاى سياه بر روى آب پديد مىآيد.
چون سالك از عالم دنیا و برزخ گذشت به عالم روح وارد مىشود و سپس مراحلى را طىّ مىكند كه ان شاء اللّه تعالى شرح آن به تفصيل خواهد آمد.
يكى از مهم ترین چيزهائى كه در راه سير و سلوك لازم است همانا امر «مراقبه» است.
سالك بايد از اوّلين قدم كه در راه مىگذارد تا آخرين قدم، خود را از مراقبه خالى ندارد و اين از لوازم حتميّه سالك است.
بايد دانست كه مراقبه داراى درجات و مراتبى است، سالك در مراحل اوّليّه يك نوع مراقبهاى دارد و در مراحل ديگر انواع دگرى.
هر چه رو به كمال رود و طىّ منازل و مراحل كند مراقبه او دقيقتر و عميقتر خواهد شد.
در اثر مراقبه شديد، آثار حبّ و عشق در ضمير سالك هويدا مىشود، زيرا عشق به جمال و كمال مطلق، فطرى بشر است ليكن علاقه به مادّيّات حجابهاى عشق فطرى مىگردند و نمىگذارند كه اين پرتو ازلى ظاهر گردد.
به واسطه مراقبه كمكم حجابها ضعيف شده تا بالأخره از ميان مىرود و آن عشق و حبّ فطرى ظهور نموده ضمير انسان را به آن مبدأ جمال و كمال رهبرى مىكند. اين مراقبه در اصطلاح عرفاء تعبير به «مى» شده است.
چون سالك در امر مراقبه مواظبت نمود، حق تعالى از باب مهر و عطوفت انوارى را بر او به عنوان طلايع ظاهر مىگرداند. در ابتداى امر اين انوار مانند برق ظاهر گشته ناگهان پنهان مىشوند، اين انوار كم كم قوّت يافته مانند ستاره ريز درخشان مىگردند، و سپس نيز قوّت يافته به صورت ماه و بعدا به صورت خورشيد پديد مىآيند، و گاهى مانند چراغى كه افروخته باشند و يا قنديلى نمايان مىشوند، اين انوار را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانى» نامند، اين انوار از قبيل موجودات برزخيّه هستند.
ولى هنگامى كه از اين مراتب مراقبت سالك قوىتر گشت و رعايت مراقبه را كاملا بنمود اين انوار قوىتر شده سالك تمام آسمان و زمين و شرق و غرب را يكپارچه روشن مىبيند، اين نور، نور نفس است كه هنگام عبور از عالم برزخ هويدا مىشود ليكن در مراحل اوّليّه عبور كه مىخواهد تجلّيات نفس شروع شود سالك نفس خود را به صورت مادّى مشاهده مىكند و به عبارت ديگر چه بسا ملاحظه مىكند كه خودش در برابر خودش ايستاده است. اين مرحله ابتداى تجرّد نفسى است.
مرحوم استاد علاّمه حاج ميرزا على آقاى قاضى رضوان اللّه عليه مىفرمودند كه: «روزى از اطاق بيرون آمده در دالان خانه ديدم كه خودم در كنارى ساكت و صامت ايستادهام، با دقّت تمامترى به صورت خود نگاه كردم، ديدم در صورت، خالى دارم. چون به اطاق آمدم و در آئينه نظر انداختم ديدم كه در صورت من خالى بوده و من تاكنون آن را نديده بودم».
از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى رضوان اللّه عليه نقل است كه ايشان مدّت چهارده سال شاگرد و ملازم استاد عرفان و توحيد مرحوم آخوند مولى حسين قلى همدانى رضوان الله عليه بودهاند، مىفرمودهاند: «روزى استاد به من فرمود كه: مقام تربيت فلان شاگرد به عهده شماست. آن شاگرد همّتى فراوان داشت و عزمى راسخ. مدّت شش سال در مراقبت و مجاهدت كوشش نمود تا به مقامى رسيد كه قابليّت محضه بود براى ادراك و تجرّد نفس، خواستم اين سالك راه سعادت به دست استاد بدين فيض نائل و به اين خلعت الهيّه مخلّع گردد. او را با خود به خانه استاد بردم و پس از عرض مطلوب، استاد فرمودند: اينكه چيزى نيست و فورا با دست خود اشاره كردند و فرمودند: تجرّد مثل اينست. آن شاگرد مىگفت: فورا ديدم كه من از بدنم جدا شدهام و در كنار خود موجودى را مانند خود مشاهده مىكنم».
چون نفس در اين موقع به تمام حقيقت مجرّده خود هويدا مىگردد، موجودى مشاهده مىشود كه مقيّد به زمان و مكان نبوده بلكه مشرق و مغرب عالم را فرا مىگيرد.
از اين مرحله كه مىگذرد، سالك سعادتمند، در اثر اهتمام در امر مراقبه موفّق مىگردد كه صفات بارى تعالى را مشاهده نمايد و يا اسماء ذات مقدّسه او را به نحو كلّيّت دريابد.
چون سالك به توفيق الهى اين مراحل را طىّ نمود، جذبات الهيّه او را احاطه نموده هر آن او را به فناء حقيقى نزديك مىسازد تا بالأخره جذبه او را احاطه كرده متوجّه جمال و كمال على الاطلاق گشته هستى خود و غير خود را آتش زده در برابر طلعت نازنين يار چيزى نخواهد ديد، اين حال بسيار مهمّ است چه در ابتداى امر اين حال ممكن است فقط در يك لحظه پديد آيد ولى كمكم شدّت مىيابد و به طول ده دقيقه يا بيشتر و سپس يك ساعت يا بيشتر و بعدا به عنايات الهيّه ممكن است از حال گذشته و مقام گردد. اين حال را در لسان اخبار و بزرگان بقاء به معبود نامند. و به اين مرتبه از كمال نتوان رسيد مگر پس از حصول فناء كلّى از هستى موجودات در ذات حضرت احديّت. در اين حال سالك چيزى را نمىبيند مگر ذات قدس الهى.
از اين شهود در ابتدا كه هنوز قوّت نيافته است تعبير به «حال» مىنمايند و در اين موقع غير اختيارى سالك است ولى در اثر شدّت مراقبت با توفيقات الهيّه از حال گذشته به «مقام» مىرسد و در اين موقع اختيارى سالك است.
ادامه دارد . . .
[ در قسمت بعد خواهید خواند: عالم خلوص و اخلاص . . . ]
برگرفته از کتاب «رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب»
تألیف حضرت علّامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (قدّس اللهَ نفسُهُ الزّکیّة)